شهر چه می داند
از راز نهان بین من و دیوار
لرزه ای که تکرار آهنگین طپش ها
این هجوم وحشیانیه قلبم
به تن سردش پیشکش کرده است
من و او هر دو بی تاب رسیدنت
اکنون با خیالی اسوده
چشم به انتهای کوچه دوخته ام
تنها نمانده ام در برزخ انتظار
یک خواب، یک ترانه
هر دو بی تاب بودنت
بی ,تاب ,اسودهچشم ,خیالی ,رسیدنتاکنون ,انتهای ,بی تاب ,هر دو ,دو بی ,رسیدنتاکنون با ,با خیالی
اشتراک گذاری در تلگرام
تبلیغات
درباره این سایت